مقدمه

چگونه افراد چیزهای جدید یاد می‌گیرند؟ این سوال کاملاً ساده به نظر می‌رسد. با این حال موضوعی است که مدت‌ها است یکی از موضوعات مورد علاقه روانشناسان و مربیان است. کارشناسان اتفاق نظر دارند که فرایندهای مختلفی وجود دارد که می توان با آن اطلاعات را آموخت. یکی از این روش‌ها که توسط یک روانشناس برای اولین بار توصیف شد، به عنوان تطابق شناخته می شود. تطابق (Accommodation)  بخشی از فرایند یادگیری است که به ما این امکان را می‌دهد ایده‌های موجود خود را تغییر دهیم تا اطلاعات جدیدی به دست آوریم. تطابق یکی از مراحل رشد شناختی است که پیاژه آن را توضیح داده است.

 روند سازگاری

در ابتدا توسط ژان پیاژه اصطلاح تطابق که به بخشی از روند سازگاری ارائه شد. تطابق شامل تغییر طرحواره‌ها یا ایده‌های موجود در نتیجه اطلاعات جدید یا تجربیات جدید است. در این فرآیند ممکن است طرحواره‌های جدیدی نیز ایجاد شود.

برای مثال در نظر بگیرید که چگونه کودکان کوچک در مورد انواع مختلف حیوانات یاد می‌گیرند. یک کودک خردسال ممکن است یک طرحواره موجود برای سگ‌ها داشته باشد. او می‌داند که سگ‌ها چهار پا دارند، بنابراین ممکن است به طور خودکار باور کند که همه حیوانات دارای چهار پا سگ هستند.

هنگامی که بعداً می فهمد گربه‌ها نیز چهار پا دارند، تحت فرآیند تطابق قرار می‌گیرد که در آن طرحواره موجود برای سگ‌ها تغییر می‌کند و همچنین یک طرحواره جدید برای گربه‌ها ایجاد می‌نمایند. با جمع‌آوری اطلاعات جدید طرحواره و اعتقادات فعلی ما دارای دقت بیشتری می‌شوند. با تطابق اطلاعات ما در مورد جزئیات بیشتر می‌گردد.

چگونگی تطابق

تطابق فقط در کودکان صورت نمی‌گیرد. بزرگسالان نیز این را تجربه می‌کنند. وقتی تجربیات اطلاعات جدید یا اطلاعاتی را که با طرحواره‌های موجود در تضاد باشد معرفی می‌کنند. باید اطمینان حاصل کنید که آنچه درون سر شماست با آنچه در دنیای واقعی است مطابقت دارد،  این تطابق باعث یادگیری چیزهای جدید می‌شود.

به عنوان مثال، تصور کنید پسر جوانی در خانه‌ای بزرگ شده است که طرحواره‌ای کلیشه‌ای در مورد گروه اجتماعی دیگری ارائه می‌دهد. به دلیل تربیت، حتی ممکن است نسبت به افراد این گروه تعصبات داشته باشد.

هنگامی که پسر جوان به دانشگاه می‌رود، ناگهان خود را در محاصره افراد این گروه می‌یابد. او از طریق تجربه و تعاملات واقعی با اعضای این گروه متوجه می شود که دانش موجود وی کاملاً اشتباه است. این امر منجر به ایجاد یک تغییر چشمگیر، یا تطابق در اعتقادات وی درباره اعضای این گروه اجتماعی می‌شود.

مشاهدات

تاكمان و مونتي در كتابشان روان شناسي تربيتي خاطرنشان كردند كه پياژه به اهميت تعادل بين فرآيندهاي تطابق و درون سازی اعتقاد داشت. تقليد بخش مهمي از فرآيند يادگيري است، اما توسعه احساس پايداري از این امر ضروری‌تر نیز هست. بازی نیز حیاتی است، اما کودکان برای یادگیری باید فرآیند درون‌ سازی و انطباق اطلاعات جدید را نیز طی کنند.

تاكمن و مونتي می‌گویند: “بايد برای تطابق كافي اشتراک و وفق دادن با موقعیت‌های جديد، درون سازی به اندازه كافی  سريع و موثر باشد تا طرحواره‌های فردی ایجاد شود.”

رسیدن به حالت تعادل بین فرآیند‎های درون سازی و تطابق، همان چیزی است که به ایجاد حس ثبات بین فرد و محیط او کمک می‌کند. بنابراین چه چیزی تعیین می‌کند که اطلاعات جدیدی تطابق پیدا کنند یا درون سازی شوند. در دایره المعارف روانشناسی تربیتی (2008)، بیرنز می‌نویسد که این دو فرایند در واقع در تقابل با یکدیگر عمل می‌کنند.

هدف از درون سازی حفظ وضع موجود است. با درون سازی اطلاعات، شما دانش و طرحواره‌های موجود خود را دست نخورده نگه می‌دارید و به سادگی مکانی برای ذخیره این اطلاعات جدید پیدا می کنید. مثل این است که یک کتاب جدید بخرید و جایی برای نگهداری آن در قفسه‌های کتاب خود پیدا کنید. از طرف دیگر، تطابق شامل تغییر دانش موجود در مورد یک موضوع است.

این مانند این است که یک کتاب جدید بخرید، بدانید که در هیچ یک از قفسه‌های کتاب شما موجود نیست و یک واحد قفسه‌بندی کاملاً جدید برای ذخیره تمام کتاب‌های خود بخرید. در هر شرایطی، بایرنس پیشنهاد می‌کند، یا تطابق یا درون سازی  برنده می‌شود، اغلب اینکه کدام برنده می‌شوند بستگی به دانش جدیدی است که شما به تازگی می‌خواهید بیاموزید.