اگر به صورت دائم رابطه به ظاهر کامل خود را زیر سوال میبرید و به دنبال عیوب هستید و فکر میکنید هر لحظه ممکن است رابطه شما کامل از بین برود، حتی زمانی که دلیل موجهی برای این افکار ندارید شما دچار اضطراب رابطه هستید. اگر شما تمام این مشکلات را دارید به جای درستی آمدهاید. ما در این مطلب در مورد دلایل اضطراب جدایی توضیح میدهیم. همچنین در مقالات بعدی خود نشانهها و نحوه درمان اضطراب رابطه را توضیح خواهیم داد
اضطراب رابطه چیست؟
اضطراب رابطه زمانی رخ میدهد که یک یا هر دو نفر در رابطه زمان بیشتری را به فکر اضطراب در مورد رابطه میگذرانند تا اینکه به خود رابطه توجه کنند. این نگرانی همراه با بیش از حد فکر کردن با عشق میباشد. در این حالت فرد رابطه خود را از هر جنبهای زیر سوال میبرد، تحلیل میکند و شک میکند.
اختلال وسواس فکری در رابطه عاطفی چیست؟
اختلال وسواس فکری در رابطه عاطفی، یکی از زیر مجموعههای اختلال وسواس فکری که با افکار مزاحم مداوم و رفتار اجباری در مورد عدم قطعیت یک رابطه همراه است. اکثر افراد تصور میکنند اظطراب رابطه با اختلال وسواس فکری در رابطه عاطفی یکسان هستند، در حالی که این دو با یکدیگر از نظر تخصصی متفاوت هستند.
تفاوت اصلی در افکار مزاحم و واکنشهای اجباری است که اختلال وسواس فکری در رابطه عاطفی به وجود میآورد. فردی که دچار اضطراب است نگران چیزی است در رابطه او را آزار دهد. در حالی که، فردی که دچار اختلال وسواس فکری در رابطه، ماهها یا حتی سالها را صرف همین موضوع میکند.
8 نشانه اضطراب رابطه
گاهی اوقات خودمان مقصر این هستیم که اجازه میدهیم برخی از الگوهای فکری بهترین زمانها را از ما بگیرند. اما چگونه باید متوجه شویم که دچار اضطراب رابطه هستیم یا اینکه شک و تردیدهای که داریم موقتی است.
برای تشخیص این مشکل ابتدا اختلال اضطراب فراگیر را به عنوان مرجع در نظر میگیریم. به گفته متخصصان، اگر نگرانی بیش از حد و مزمن فردی بیش از شش ماه طول بکشد، به طور قطع او دچار اختلال اضطراب فراگیر است.
بنابراین، اگر شما نمیتوانید برای شش ماه یا بیشتر از شر علائم زیر خلاص شوید، احتمالا اضطراب رابطه دارید.
تفکر بیش از حد در مورد رابطه
آیا شما به معنای واقعی در مورد کلمه به کلمهای که به همسرتان میگوید، فکر میکنید؟ آیا طرف مقابل شما هم اینگونه فکر میکند؟
یا آنها فقط داشتند با شما بازی میکردند؟ آیا امروز بارها به شما گفتهاند که شما را دوست دارند؟ اگر گفتند، آیا واقعا منظورشان این بود؟ یا فقط برای آرام کردن شما گفتند؟
حتی در مورد لحن صدای آنها نیز وارد جزئیات میشوید. اگر شما را به اسم کوچک صدا میزنند، حتما مشکلی پیش آمده است. آیا تمام حرکاتی که انجام میدهند را تجزیه و تحلیل میکنید.
آیا امروز صبح درست بعد از بیدار شدن به شما نگاه عجیبی کردند؟ آیا این نشانه کافی نیست که دیگر شما جذاب نیستید؟ آیا اگر تماس بگیرید و جواب ندهد، وارد جهنم میشوید.
لزوماً لازم نیست در مورد تردیدهای خود چیزی به آنها بگویید. اما مطمئنا بقیه روز خود را به فکر کردن در مورد آنها سپری خواهید کرد. گزینههای بیپایان به ذهنتان میرسد. شاید آنها از شما خسته شدهاند. شاید آنها خیانت میکنند شاید کاری کردید که آنها را عصبانی کردید.
آیا این صدا آشنا است؟ اگر پاسخ مثبت است، قطعا یکی از اولین علائم اختلال اضطراب رابطه را دارید. شما باید هر چیز کوچکی را در رابطه خود تشریح کنید، همه چیز را تا عمق تجزیه و تحلیل میکنید. و، آیا میدانید بدترین قسمت چیست؟ شما هرگز از نتیجهگیری راضی نیستید.
شک به احساسات شریک زندگی
این کاملاً طبیعی است که به نیت و احساسات طرف مقابل شک کنید وقتی که به وضوح با شما بازی میکند. دوست پسر یا دوست دختری دارید که مدام برای شما سیگنالهای مختلط میفرستد، نمیخواهد برای رابطهای که دارید اسم بگذارید، یا مدام میزان صمیمت خود را تغییر میدهد. در این صورت، طبیعی است که شما نمیدانید کجا این رابطه ایستادهاید.
اما ممکن است شما در یک رابطه سالم نیز این مشکل را داشته باشید. اگر از بیرون به رابطه عاشقانه خود نگاه کنید، هیچ ایرادی در آن وجود ندارد. شما هیچ دلیلی ندارید که وفاداری، احساسات یا نیت پارتنرتان را در مورد خودتان زیر سوال ببرید.
آنها هیچ کاری نکردهاند که شما به آنها شک کنید. علاوه بر این، شما مدت زیادی است که با هم هستید. اگر همچنان شک دارید. مطمئنا دچار اضطراب رابطه هستید.
شما نمیتوانید این افکار منفی را از خود دور کنید. مهم نیست چقدر با شما خوب رفتار می کنند، حقیقت این است که انتظار دارید هر ثانیه از شما جدا شوند.
شما در حال صحبت با هم هستید، اما ناگهان، به این فکر می کنید که آیا آنها واقعا شما را دوست دارند یا خیر. در این حالت، شما علاوه بر اضطراب رابطه، دچار وسواس فکری در رابطه نیز هستید. مشکل در این جا به پایان نمیرسد.
احتمالاً مدام از شریک زندگی خود میپرسید که آیا او شما را دوست ندارد، یا چقدر شما را دوست دارد و آیا حتی اگر فلج شوید یا چیزی شبیه به آن، به دوست داشتن شما ادامه خواهد داد. وارد تاریکترین سناریوهای ممکن میشوید و از آنها میپرسید که آیا اگر بمیرید فرد جدیدی پیدا میکنند یا خیر، و از این قبیل چیزها.
در زمانی که پاسخی را که انتظارش را دارید دریافت نمیکنید مشکلاتتان بیشتر میشود. شما در کنترل احساسات خود مشکل دارید.
باید بدانید همه این سوالات آنها را نیز آزار میدهند. آنها فقط از شما می خواهند که متوجه شوید که اگر شما را دوست نداشتند با شما زندگی نمیکردند.
انتظار بدترین نتیجه ممکن
همه چیز دیر یا زود به هم میریزد. همسرتان از شما جدا خواهد شد. او فقط منتظر فرصت عالی برای انجام این کار است. او متوجه خواهد شد که شما به راحتی قابل تعویض هستید و فرد بهتری پیدا خواهید کرد. مطمئنا همسرتان قلب شما را تکهتکه میکنند و شما را زیر پا میگذارد. شما هرگز شخص جدیدی را پیدا نخواهید و تنها و بدبخت میمیرید.
مطمئنا این الگوی فکری شماست. شما هرگز چیزهای خوب را نمیبینید و همیشه انتظار بدترین نتیجه ممکن را دارید. در مورد چیزهای کوچک نیز این موضوع صدق میکند. به عنوان مثال بعد از یک دعوا کوچک، انتظار دارید که رابطه طولانیمدت شما پایان یابد.
اگر همسرتان به یک آهنگ غمگین گوش دهد، تصور میکنید که او در حال یادآوری رابطه گذشته خود است.
در واقع شما خودتان را برای تاریکترین سناریو ممکن آماده میکنید تا اگر واقعا اتفاق افتاد، خیلی شوکه نشوید. و اگر همه چیز خوب شد، مهم نیست، شما با صراحت از آن استقبال خواهید کرد.
اما این راهی برای محافظت از شکست قلبتان است. شما با این تفکر منفی خود را عذاب میدهید در حالی که میتوانید از زندگی لذت ببرید.
ترس از طرد شدن و رها شدن
بدترین اتفاق ممکن برای کسانی که اضطراب رابطه را تجربه میکنند چیست؟ رها شدن یا طرد شدن، است. منظور ما فقط روابط صمیمی نیست، چه بخواهید اعتراف کنید و چه نه، شما وقتی تصور میکنید یکی از عزیزانتان از شما دور شود، دچار حمله پانیک میشوید.
البته این احساس وقتی تصور میکنید که دوست پسر یا همسرتان شما را میخواهد رها کند بدتر نیز میشود. شما فکر می کنید که این پایان جهان است. زندگی شما ناگهان بیهوده میشود و همه چیز دیگر معنای خود را از دست میدهد. و بدترین بخش این است که شما هیچ دلیل واقعی برای چنین فکری ندارید. شما فقط از این ایده وحشت دارید.
اما فقط کمی این ترس را عمیقتر بررسی کنید. اگر واقعا آنها شما را ترک کنند چه اتفاقی میافتد؟ آیا شما میمیرید؟ آیا این پایان کار شما خواهد بود؟
باور کنید زنده خواهید ماند. احتمالا غلبه بر این موضوع برای شما کار سختی خواهد بود، اما به زندگی ادامه خواهید داد.
خود خرابکاری
افرادی که خود را خراب میکنند، ناخودآگاه روابط عاشقانه خود را خراب میکنند. احتمالاً خود فرد از انجام این کار آگاه نیست، اما این افراد اطراف خود یک دیوار میکشند.
آنها برای اینکه در رابطه آسیب نبینند، احساسات واقعی خود را پنهان میکنند. با این کار مانع این میشوند که پارتنرشان به آنها آسیب برساند. فرد یک سری موانع ایجاد میکند و بیش از حد با طرف مقابل صمیمی نمیشود.
البته منظورمان فقط صمیمت فیزیکی نیست. ما در مورد این واقعیت صحبت میکنیم که فرد احساسات، ترسها و امیدهای واقعی خود را به اشتراک نمیگذارد تا مانع نزدیکی پارتنرشان شود.
یکی دیگر از روشهای متداول که افرادی که اضطراب رابطه را تجربه میکنند برای خود خرابکاری انجام میدهند، این است که رابطه را از بین ببرند.
آنها اساساً با اولین نشانه مشکل شریک زندگی خود را ترک میکنند. آیا این کار را به این دلیل انجام می دهند که فکر میکنید رابطهشان ارزش جنگیدن را ندارد؟ یا به این دلیل است که فکر میکنند هرگز نباید از ابتدا با آنها رابطه برقرار میکردند؟
در واقع هدف آنها از جدایی این است، که فرصتی به طرف مقابل برای جدا شدن ندهند. فرد تصور میکند بالاخره که همه چیز یک روز تمام میشود. خوب پس چه بهتر خودتان پیش قدم باشند. با این کار ثابت میکنید که تمام مدت حق با شما بود.
مسائل اعتماد ریشهای عمیق
شما ممکن است سالها در یک رابطه شاد و متعهد باشید، بدون اینکه هیچ آشفتگی خاص به وجود آید. اما با این حال، به شریک زندگی خود نیز اعتماد نداشته باشید.
شما فکر میکنید آنها وفادار نیستند، حتی اگر هیچ مدرکی برای اثبات این موضوع نداشته باشید. شما فکر میکنید آنها دروغگو هستند، در حالی هرگز دروغ نگفتهاند.
افرادی که دچار اضطراب رابطه هستند خود را متقاعد میکنند که فرد مقابل در روابط قبلی خود صادق نبود. به همین خاطر باور نمیکنید که آنها شما را دوست دارند. برعکس، شما فکر می کنید که آنها فقط منتظر فرصتی عالی هستند تا به شما خنجر بزنند و زندگی شما را یک بار برای همیشه خراب کنند.
شما با وسواس رسانههای اجتماعی آنها را بررسی میکنید، از هر فرصتی که برای چک کردن تلفن آنها استفاده میکنید و هر چیزی را که به شما میگویند دوباره بررسی میکنید. حسادت مالکانه شما بر سلامت روانی و رابطه شما تأثیر میگذارد.
اگر اینطور است، شما به وضوح دارای برخی مسائل اعتماد جدی هستید که باید فوراً روی آنها کار کنید. مراقب بودن یک چیز است، اما زندگی با این پارانویا کاملاً متفاوت است.
وابستگی عاطفی
حقیقت تلخ این است که شما شریک زندگی خود را به روشی سالم دوست ندارید. شما در واقع به آنها و به رابطه خود معتاد هستید.
چگونه می توانید این موضوع را امتحان کنید؟ خوب، اگر مطمئن هستید که پایان عشق شما به معنای مرگ معنوی شما خواهد بود، شما دچار وابستگی عاطفی هستید.
شما آنقدر به پارتنرتان میچسبید که نمیتوانید یک دقیقع دوری از پارتنرتان را تحمل کنید. شما میخواهید که به معنای واقعی تمام روز را با هم باشید. وقتی بحث میکنید، وارد یک بحران واقعی میشوید. شما نمیتوانید نفس بکشید و نمیتوانید درست فکر کنید.
شما احساس می کنید که به این شخص نیاز دارید، همانطور که برای تنفس به هوا نیاز دارید. شما بدون آنها گم شدهاید و آمادهاید هر کاری که لازم است برای حفظ آنها انجام دهید. در واقع آنها تعیین میکنند که از نظر سلامت روانی و جسمی در چه حالی باشید.
همه چیز میتواند در زندگی شما عالی پیش برود، اما اگر با شریک زندگی خود رابطه خوبی نداشته باشید، ارادهای برای زندگی ندارید. از سوی دیگر، اگر همه چیز در رابطه شما خوب باشد، کل دنیا میتواند درست در مقابل شما فرو بریزد اما شما احساس ناراحتی نکنید.
در واقع عزت نفس شما کاملاً به اعتبار آنها بستگی دارد. اگر ظاهر یا دستاوردهای شما را تعریف کنند، عزت نفس شما سر به فلک می کشد. اما، اگر درباره چیزی از شما انتقاد کنند، بلافاصله احساس میکنید که بزرگترین شکست را در زندگی خوردید. شما از نظر عاطفی کاملا به فرد وابسته هستید.
فوبیای تعهد
اکثر افراد تصور میکنند فردی که دچار اضطراب رابطه است، تعهد بخش ضروری از زندگیش است. در حالی که برعکس است.در واقع، بسیاری از افراد مضطرب از روابط متعهدانه وحشت دارند و فوبیای تعهد دارند.
از اینکه کسی آزادیشان را محدود کند یا استقلالشان را از بین ببرد میترسند. وقتی همه چیز خیلی جدی میشود، از اینکه در مورد مسائل خصوص صحبت کنند میترسند.
در این حالت شما مدام سوالات زیر را از خود میپرسید:
- اگر عاشق شدم چی؟
- اگر آن فرد بیشتر از خودم دوست داشته باشم چی؟
- اگر رابطه ما خوب پیش نرود چیکار کنم؟
- اگر بعد از اینکه به حضورشان عادت کردم من را رها کردند چیکار کنیم؟
در این زمان فکر میکنید بهتر است همه چیز را عادی نگه دارید. به این ترتیب، خیلی وابسته نمیشوید و تا خطر شکستن قلبتان کم شوید.
مطالب مرتبط: “علل و نشانه های مشکل اعتماد“