به قلم لئو بابائوتا – در زندگی خیلی از ما، تناقض عجیبی وجود دارد: آشفتگی زندگی خود را به طور عمیق حس می‌کنیم. آن را در تمام جنبه‌های زندگی خود مشاهده می‌کنیم که باعث بالا رفتن استرس، کنار گذاشتن امور و احساس فشار می‌شود و بعد هم به آغوش شبکه‌های اجتماعی و دیگر حواس‌پرتی‌ها می‌دویم تا خود را آرام کنیم. باعث می‌شود بلاتکلیفی بزرگی برایمان ایجاد شود.

اما…

برای پایبندی به ساختاری قدرتمند در طول روز، مقاومت می‌کنیم. دوست داریم زندگی‌مان سرشار از نظم باشد، ولی وقتی وقتی به اجرای عملی آن می‌رسد، لنگ می‌زنیم. به نظرمان زیادی سخت و طاقت‌فرسا می‌آید. از این رو، برنامه خود را دور می‌اندازیم و دوباره آزادانه به رفتار قبلی ادامه می‌دهیم. به پیام‌هایمان می‌رسیم و مشغول حواس‌پرتی‌ها می‌شویم. این باعث بلاتکلیفی بیشتر می‌شود، چون نمی‌توانیم به ساختار وفادار بمانیم.

این تناقض قرار نیست در همه دیده شود، ولی خیلی‌ها به آن دچار هستند. فکر می‌کنم خیلی از افرادی که الان مشغول خواندن این یادداشت هستند، بین این دو مساله درگیر هستند. خب، فکر نمی‌کنم بتوانید در تمام اوقات کنترل زندگی خود را در اختیار داشته و به چیز نظم دهید، چون زندگی به طور ذاتی پر از به‌هم ریختگی و بلاتکلیفی است و تلاش برای نظرم دادن یکپارچه به آن، محکوم به شکست است. بهتر است که به جای کنترل بلاتکلیفی، به طور آگاهانه در خصوص آن تمریناتی انجام دهید.

باید بگویم این انتخابی صفر و یکی نیست. می‌توانیم ساختار ایجاد کنیم و در مورد بلاتکلیفی هم تمریناتی داشته باشیم. حتی می‌توانیم برای تمرینات مربوط به بلاتکلیفی خود هم ساختار تعیین کنیم. همچنین می‌توانیم یاد بگیریم به ساختار وابسته نباشیم تا اگر لازم باشد یک روز یا هفته بدون آن سر کنیم، مشکلی نداشته باشیم.

دو دلیل برای ایجاد ساختار

دو اثر عمده و مربوط به هم هستند که به دلیل ساختار و بلاتکلیفی حس می‌کنیم:

  1. آشفتگی زندگی‌مان باعث می‌شود به‌هم‌ریخته باشیم. وقتی به‌هم‌ریختگی زیادی اطرافمان دارد، بی‌نقصی ممکن نیست. تمرکز کردن مشکل می‌شود. نشان دادن نهایت تلاش و انجام کار معنادار هم سخت می‌شود. ما خیلی از اطراف خود تاثیر می‌گیریم و هر به‌هم‌ریختگی هم در آن تاثیر می‌گذارد. به این معنا نیست که باید دنبال بی‌نقصی باشیم بلکه باید تاثیرات این آشفتگی را در زندگی خود درک کنیم.
  2. کمبود ساختار به کاهش اعتبار منجر می‌شود. وقتی زندگی آشفته‌ای داریم، کمتر از جانب دیگران مورد اعتماد تلقی می‌شویم. اگر می‌خواستید برای شروع شراکت از بین 2 نفر که یکی دفتری به‌هم‌ریخته و شلوغ دارد و یکی که دفتری منظم و تمیز دارد، یکی را با فرض برابر بودن همه فاکتورهای دیگر، انتخاب کنید، کدام یک را برمی‌گزیدید؟ این به‌هم‌ریختگی از سوی خانواده و همسران، دوستان و عزیزانمان هم مشاهده می‌شود. این را روسا و همکاران و مشتریان ما هم می‌بینند. خودمان هم آن را حس می‌کنیم و اعتمادمان نسبت به خودمان هم کم می‌شود.

هیچ کدام از این موارد دلیلی برای عصبانی شدن و شماتت خودتان نیست. فقط باعث می‌شود آگاهی‌تان نسبت به تاثیرات به‌هم‌ریختگی و آشفتگی، بالا رود و بخواهید در طول زمان، ساختار بهتری به زندگی خود بدهید.

ساخت ساختار بی‌نقص

وقتی تصمیم گرفتیم ساختار بی‌نقصی در زندگی خود ایجاد کنیم، مهم است که درک کنیم با یک پروسه و نه یک مقصد، طرف خواهیم بود. هیچ وقت این طور نیست که انجامش دهید و تمام شود. یک پروسه همیشگی است. این پروسه چه شکلی است؟ کاری که من انجام می‌دهم، این است:

  1. می‌بینم که بخشی از زندگی‌ام به‌هم‌ریخته است و می‌توانم ساختار بهتری ایجاد کنم. در پایین تعدادی از این موارد را لیست می‌کنم. با این حال، نکته مهم این است که آشفتگی در حوزه‌ای را درک کنید و تصمیم به ایجاد ساختار بهتر بگیرید.
  2. در مورد ساختاری فکر کنید که حس اعتماد به شما بدهد. مثلا اگر ایمیل‌هایتان روی هم انباشته می‌شود و همیشه از رسیدگی به آن‌ها عقب هستید، می‌توانید چنین کاری بکنید: «ایمیل خود را فقط در ساعت‌های 10 صبح، 1 ظهر و 5 بعدازظهر چک کنید و سعی کنید اینباکس خود را در 20 دقیقه خالی یا نزدیک به خالی کنید.» اگر این باعث می‌شود اعتمادی مبنی بر رسیدگی مناسب به ایمیل‌ها ایجاد شود، ساختار مناسبی است. لازم است آن را امتحان کنید (پایین را ببینید). چند دقیقه‌ای در سکوت بنشینید و به ساختار آن فکر کنید.
  3. ساختار مدنظر را بنویسید و جایی که آن را می‌بینید، قرار دهید. بعد از اینکه در موردش فکر کردید، یادداشتش کنید. می‌تواند روی کاغذ یا نوت پد کامپیوتر یا نوت موبایلتان باشد. اطمینان حاصل کنید وقتی لازمش دارید، جلوی چشمتان باشد. اگر آن را بنویسید و بعد فراموشش بکنید، به هیچ دردی نمی‌خورد.
  4. آن را به صورت تمرینی، اجرا کنید. این قدمی کلیدی است. با استفاده واقعی از ساختار، آن را امتحان کنید. ببینید باعث می‌شود حس اعتماد به خودتان پیدا کنید یا نه. ببینید نقص‌های آن کجا است و چه تغییراتی لازم است. این ساختار را نه به عنوان یک کار روتین، بلکه به عنوان یک تمرین در نظر بگیرید و در آن راحت باشید. تسلیم آن شوید.
  5. دوباره سراغش بیایید و مرتب بررسی‌اش کنید. حتی اگر ساختار مناسبی هم به دست آورده باشید، کارتان تمام نشده است. همانند یک ماشین است. بالاخره ایرادی پیدا می‌کند. باید به آن رسیدگی کنید. باید با تغییرات زندگی و خودتان، آن را هم عوض کنید. باید براساس پیش رفتن زندگی خود، آن را به بی‌نقصی نزدیک کنید. هر یکی دو ماه یک بار، دوباره آن را بررسی و تغییرات لازم را اعمال کنید. حداقل 6 ماه یک بار، این کار را بکنید.

من همواره ساختارهایی ها که ایجاد کرده‌ام را مخصوصا وقتی حس می‌کنم لازم است، دوباره بررسی می‌کنم.

نمونه‌ای از ساختار

بعضی از قسمت‌های زندگی‌تان که ممکن است شلخته باشد و نیاز به ایجاد ساختار به خود ببینید، به شرح زیر است:

  • ساختار روزانه: می‌خواهید ساختار روزانه شما چطور باشد؟ لازم نیست به طور صد درصدی و سخت‌گیرانه آن را برنامه‌ریزی کنید. ساده در نظر بگیرید. مثلا یک روتین صبحگاهی، بعد یک برهه زمانی برای امور مهم، بعد ایمیل‌ها، بعد دوباره وظایف مهم و به همین ترتیب ادامه دهید. سعی کنید ساختارتان، مناسب خودتان باشد.
  • ساختار مالی: ساختاری ایجاد کنید که سبب شود کاملا به امور مالی خود مسلط باشید. طوری ساختار بچینید، دخل و خرج‌تان را مدیریت کنید.
  • ارتباطات: شاید لازم است زمان مشخصی برای رسیدگی به ایمیل‌ها یا پیام‌های شخصی جدا کنید تا حس نکنید در تمام طول روز مجبور به انجام‌شان هستید.
  • سلامت: چطور می‌خواهید تحرک بدنی لازم را حفظ کنید؟ چه چیزی باید بخورید که سلامت بدنتان حفظ شود؟ چه ساختاری می‌تواند کمک کند که در هر دوی این حوزه‌ها، عملکرد خوبی داشته باشید؟
  • رسیدگی به امور شخصی و خانه: شستن لباس‌ها چطور انجام می‌شود؟ خرید را چطور انجام می‌دهید؟ تمیز کردن خانه چطور؟ رسیدگی شخصی را هم در نظر بگیرید.
  • محیط اطراف: خانه‌تان چقدر به‌هم‌ریخته است؟ محل کارتان چطور؟ همه این موارد چه تاثیری در وضعیت روانی شما دارد؟

این‌ها مثال‌های مهم به شمار می‌روند، ولی ممکن است قسمت‌های دیگری در زندگی سراغ داشته باشید که به‌هم‌ریخته است. هر جایی که احساس می‌کنید به نظم و ترتیب بیشتری نیاز دارید، باید در موردش فکر کنید و ساختاری برایش ایجاد کنید.

تمرین با بلاتکلیفی با وجود و بدون وجود ساختار

بعد از اینکه ساختار را ایجاد کردیم، 2 راه برای تمرینش وجود دارد:

  1. مواجهه با بلاتکلیفی و مقاومت در برابر ساختار: اگر احساس می‌کنید تمایل دارید در مقابل ساختار، مقاومت کنید، می‌توانید تمرین مواجهه با آن داشته باشید. 
  2. مواجهه با بلاتکلیفی وقتی به ساختار پایبند نیستیم: همیشه نمی‌توانید به ساختار خود وفادار باشید. بعضی روزها آن طور که می‌خواهید پیش نخواهد رفت. دیگر امور پیش خواهد آمد. در آن زمان‌ها، می‌توانید دوباره تمرین مواجهه با نبودن در ساختار روزانه خود بکنید.

بیایید ابتدا در مورد مواجهه با بلاتکلیفی و مقاومت در برابر ساختار صحبت کنیم. وقتی ساختاری برای خود ایجاد می‌کنیم، شاید به نظر خوب برسد، ولی در ادامه وقتی به اجرای واقعی آن می‌رسد، ممکن است احساس محدودیت بکنید. ممکن است در مورد توانایی‌های خود برای انجام آن و اینکه آیا برای شما ساختار درستی است یا نه، احساس تردید داشته باشید یا شاید بخواهید به جای آن، کار دیگری انجام دهید. این تردید و مفاومت وجود یک ساختار است.

در واقع بی‌نقص است. ساختار را می‌گویم. به جای حذف کامل تردید و بلاتکلیفی از زندگی به طور کامل، شرایطی برای تمرین مواجهه با آن‌ها برایتان ایجاد می‌کند. به جای تکرار الگوهای تکراری همیشگی، به شما جرات می‌دهد که با خودتان به طور صادقانه مواجه شوید.

تمرین

تمرینتان این است که در شرایط معذب‌کننده بدون ساختار بمانید و با آن بازی کنید. مقاومت را احساس کنید، ولی فرار نکنید. خودتان را به روی این احساس، برگردانید. در آن غرق شوید. در ذهن خود، از آن آگاه باشید. سعی کنید این موقعیت را مورد قدردانی قرار دهید.

به بلاتکلیفی عدم اجرای ساختار می‌رسیم. اگر به ساختار عادت دارید، اگر نتوانید از آن استفاده کنید، چه رخ می‌دهد؟ مثلا فرض کنیم مهمان دارید و نمی‌توانید برنامه همیشگی خود را داشته باشید یا به سفر می‌روید یا بحرانی در محل کارتان پیش می‌آید.

این هم مشکلی ندارد. فرصتی برای مواجهه با شرایطی است که ساختار را کنار بگذارید و در لحظه تصمیم بگیرید چه کاری لازم است انجام دهید. به عنوان مثال، اگر در سفر هستید، ساختار همیشگی را نمی‌توانید اجرا کنید، ولی از خواب بلند می‌شوید و می‌خواهید مدیتیشن خود را داشته باشید. پس این کار را در اتاق هتل‌تان انجام می‌دهید. بعد دوست دارید کمی کار کنید و این کار را قبل از صبحانه انجام می‌دهید. قبل از ظهر هم فرصتی برای رسیدگی به پیام‌های خود پیدا می‌کنید. قبل از خواب هم زمانی به نوشتن اختصاص می‌دهید. در سفر هستید، ولی از همه چیز دست نکشیده‌اید. همین شرایط را می‌توانید در مواجهه با مهمان‌های ناخوانده یا بحران کاری هم پیاده کنید.

تغییرات لازم و یادگیری همراه با ساختار

هیچ کدام از موارد بالا خیلی خوب هستند، ولی ایجاد ساختار به معنای تعریف یک چارچوب خاص و خداحافظی با آن نیست. همان طور که بالاتر گفتم، یک پروسه همیشگی است. همان طور که با آن کار می‌کنید، می‌فهمید به دردتان می‌خورد یا نه. می‌بینید چیزهایی را فراموش کرده‌اید یا نه. به عنوان مثال،

  • یکی از مراجعینم ساختاری برای خود تعریف کرد، ولی بعد به این نتیجه رسید که همیشه خسته است، چون هیچ‌گاه زمانی برای استراحت خود در نظر نگرفته است. پس برنامه‌اش را طوری تغییر داد که حتما استراحت هم داشته باشد.
  • یکی دیگر از مراجعین به این نتیجه رسید که لیست وظایفش را خیلی سنگین کرده است. پس تصمیم گرفت با کم کردن انتظارات از خودش، برنامه‌اش را سبک کند
  • خودم به این نتیجه رسیده‌ام که شرایطم روز به روز عوض می‌شود و همیشه به یک شکل نیست. از این رو، ساختارهای متفاوتی برای روزهای فشرده و غیرفشرده‌ام تعریف کرده‌ام.
  • شاید شما هم بخواهید در مسیر، مواردی را از صبح به عصر جابجا کنید یا برعکس یا اینکه برای روزها مختلف، ساختارهای متفاوت داشته باشید.

نکته این است که یاد می‌گیرد و تغییرات لازم را اعمال می‌کنید، چون باید در ساختار خود راحت باشید. در این شرایط، افراد اطرافتان هم می‌توانند بیشتر به شما اعتماد کنند و می‌توانید در این ساختار، مواجهه بهتری با تردیدها، بلاتکلیفی‌ها و مقاومت‌های خود داشته باشید.

مطلب مرتبط: ده درس زندگی مهم