به قلم لئو بابائوتا – اخیرا با یکی از دوستانم صحبت می‌کردم که خود را از انجام کار هدفمندی که دوست دارد انجام دهد، منع می‌کند. چه چیزی جلوی او را می‌گیرد؟ ترس از قرار دادن خود در مقابل عموم، ترس از شکست، ترس از قضاوت‌شدن، ترس از انتخاب مسیر اشتباه و ترس از به اندازه کافی خوب نبودن.

آیا این موارد برای شما هم آشنا به نظر می‌رسند؟ خیلی رایج هستند و خیلی از افراد را مردد کرده و از انجام کار معنادار و هدفمند، منع می‌کنند.

این ترس‌ها هستند که باعث می‌شوند کارها را به تاخیر بیندازیم. حواسمان را معطوف امور غیرمهم کنیم، فکر کنیم شبکه‌های اجتماعی و غذا می‌توانند حالمان را خوب کنند. خرید و بازی هم چنین شرایطی دارند. حتی از فکر کردن در مورد آن‌ها هم اجتناب می‌کنیم و اگر این طور نکنیم، شروع به ملامت خودمان می‌کنیم. اگر می‌توانستیم از پس این ترس‌ها بربیاییم، ستاره‌ها را هم فتح می‌کردیم. دوست دارم چند تکنیک که در رسیدگی به این مساله می‌تواند شما را یاری کند را با شما مطرح کنم. البته حتما باید آن‌ها را تمرین کنید.

تراپی مواجهه: برای مقابله با ترس، از لیگ برتر شروع نکنید

خیلی از افراد این اشتباه را مرتکب می‌شوند که خود را در ترسناک‌ترین مرحله مسیری که می‌خواهند بروند، تصور می‌کنند. مثلا صحبت برای هزاران نفر اگر می‌خواهید در سخنرانی‌های بزرگ شرکت کنید؛ داشتن صدها هزار مخاطب اگر می‌خواهید وبلاگ نویس شوید یا پادکست بسازید؛ مدیریت یک تیم پرتعداد اگر می‌خواهید یک سازمان غیرانتفاعی را اداره کنید.

با این حال، چنین تصوراتی مثل این می‌ماند که بخواهید فوتبالیست شوید و از لیگ برتر انگلیس شروع کنید. برای چنین سطحی از فشار آماده نیستید. به جای این، از سطح جوانان، دانشگاهی و بعد دسته سوم شروع می‌کنید و بعد به لیگ‌های بزرگ فکر می‌کنید.

اگر نویسنده هستید، به معنای این است که فقط باید یک متن بنویسید و یک پست ارسال کنید. هیچ کس در ابتدا آن را نمی‌خواند و در نتیجه فشاری هم متوجه شما نیست. بعد یکی دیگر بنویسید. اگر می‌خواهید در مقابل افراد صحبت کنید، ابتدا این کار را برای چند نفر از دوستانتان انجام دهید. بعد مقابل گروهی 10 نفره حرف بزنید. هر بار یک قدم به جلو بردارید. در این پروسه، رفته رفته آماده‌تر می‌شوید.

از این شیوه به عنوان‌ تراپی مواجهه یاد می‌شود که به معنای مواجهه قدم به قدم شما با ترس‌هایتان است. باید از کمترین سطح آن شروع کنید. خیلی موثر است. می‌توانید از آن برای پایه گذاری پیشرفت تدریجی خود بهره ببرید. خیلی کوچک شروع کنید.

به خودتان اجازه دهید ترس را حس کند

اینجا است که ذهن‌ آگاهی (Mindfulness) را وارد می‌کنیم. ذهن آگاهی یک فرایند روانشناختیِ آوردن توجه به تجربیات زمان حال بدون قضاوت، یا به عبارتی پرورش آگاهی و هوشیاری با تکیه بر مراقبت و زیر نظر گرفتن توجه در زمان حال بدون قضاوت است. تعریف کوتاه ذهن آگاهی یعنی آگاهی از لحظه است (مترجم). وقتی با ترس مواجه می‌شوید، به جای روی گرداندن از آن یا فرار کردن، سعی کنید به سمتش برگردید. در واقع به خودتان اجازه دهید ترس را حس کنید. معمولا چنین شرایطی فراهم نمی‌کنیم، ولی بیش از آنچه فکر می‌کنیم، توانایی روبرویی با ترس‌هایمان را داریم.

امتحانش کنید. ببینید ترس چطور وجودتان را می‌گیرد. در مورد تصوراتتان از ترس صحبت نمی‌کنم، بلکه منظورم حس واقعی ترس است. اجازه بدهید بدنتان چند دقیقه‌ای در آن بماند. به خودتان بگویید که مشکلی ندارد. با خودتان دوستانه رفتار کنید و ترس را به قلبتان راه دهید. آهسته و کنجکاوانه به سمت آن بروید.

حتی اگر پیشتان بماند و جایی نرود، رابطه شما با ترس تغییر می‌کند. اتفاقا می‌فهمید لازم نیست در موردش کاری کنید یا از دستش خلاص شوید. مشکلی نیست. فقط یک احساس و یک تجربه است. فقط بخشی از کار معناداری است که می‌خواهید انجام دهید.

کنار گذاشتن غرور را تمرین کنید

ترس به خاطر این رو می‌شود، چون در تصوراتمان، داستان‌هایی در مورد اینکه چه چیزی ممکن است رخ دهد، درست کرده‌ام. مثلا «اگر این کتاب را بنویسم یا این شرکت را پایه‌گذاری کنم، شکست می‌خورم. مردم در موردم قضاوت می‌کنند، چون به اندازه کافی خوب نیستم.» تکه آخر شاید به زبان نیاید، ولی به طور ضمنی اعلام شده است. کاملا طبیعی است و دقت کردن به اینکه چه داستانی ساخته ایم، هم مفید است. باید از آن آگاهی پیدا کنیم و ببینیم چه تاثیری روی ما گذاشته است.

وقتی بیشتر در مورد داستان تخیلی بدانیم، می‌توانیم کنار گذاشتن آن را تمرین کنیم. همچنین باید خودخواهی و غرور که در مرکزیت این داستان قرار دارد را هم کنار بگذاریم. چطور؟ با حضور در لحظه، حس کردن بدن، نفس کشیدن، ترس و هر چیزی که اطرافتان قرار دارد.

با حضور و زندگی در لحظه، می‌توانیم کارهایمان را انجام دهیم. قدم بعدی را بردارید. نگران خودتان نباشید و برای تمام کسانی که برایتان مهم هستند، قدم بردارید.

به سوی کار مدنظرتان برگردید و ذهنتان را باز کنید

خب، داریم برخی قدم‌های کوچک برمی‌داریم. ترس را حس می‌کنیم، غرور را کنار می‌گذاریم و در لحظه حاضر هستیم. اینجا است که می‌توانیم به مرحله بعدی برویم.

فرض کنید برای اینکه پروژه خود را شروع کنید، باید ساعاتی کار سخت انجام دهید. حس ترس و مقاومت دارید، حواستان هم پرت می‌شود، ولی سعی کنید ذهن و قلب خود را به روی آن باز کنید. سعی می‌کنید از تمام زیبایی‌های وظیفه‌تان، لذت ببرید. خود را برای این تجربه بی نظیر که حتی ممکن است معذبتان کند، شما را بترساند یا ایجاد مقاومت کند، آماده کنید. برای تمام آن حاضر باشید.

همه چیز به همین آمادگی و لذتی که در مرحله آخر حس می‌کنید، مربوط می‌شود. باید با تمام وجود به سمت آن برگردید. آن را برای کسانی که دوستشان دارید، انجام دهید. خیلی فوق العاده است و شانس انجامش را پیدا کرده اید.

راهنمایی صادقانه به سمت ذهن آگاهی