به قلم لئو بابائوتا – ایتدای ماه گذشته، چالشی 45 روزه به نام چالش نظم برای خود تعریف کردم تا فقط ببینم ذهنم چه رفتاری نشان خواهد داد. خیلی دوست دارم خود را از منطقه امن (Comfort Zone) خارج کنم و از این رو تصمیم گرفتم 12 کار را یک جا شروع کنم که معمولا چنین رفتاری را توصیه نمیکنم!
دوست دارم برخی از یافتههایم را اینجا با شما به اشتراک بگذارم. با خود قرار گذاشتم در چالش 45 روزه، این 12 کار را هر روز انجام دهم:
- زود بیدار شوم (بین 5 و 6 صبح که این روزها برایم خیلی زود به حساب میرود)
- اول از همه مدیتیشن کنم
- مطالعه کنم
- برای مهمترین وظایف روزانهام برنامهریزی کنم
- اولین وظیفه مهمم را قبل از هر کاری انجام دهم
- دوش آب سرد بگیرم
- تا بعدازظهر روزه بگیرم
- اواخر عصر مطالعه کنم
- اواخر عصر به پیادهروی بروم
- ورزش کنم (فقط 3 روز در هفته دمبل بزنم)
- عصر مدیتیشن کنم
- هیچ گونه مشروبات الکلی نخورم
باید اشاره کنم که هیچ کدام از این موارد به خود خود برایم سخت نیستند و همه آنها را در برهههای مختلف به طور جداگانه انجام دادهام. حتی کنار هم قرار دادن همه آنها کنار هم آن قدر سخت نیست. چالش کار اینجا است که برای مدت 45 روز آنها را کنار هم و روزانه انجام دهم تا ببینم چه اتفاقی در ذهنم رخ میدهد. آن طور هم که فهمیدهام، خیلی چیزها در ذهنم اتفاق میافتند.
هفته اول چالش نظم
روزهای اول واقعا سرگرمکننده بودند. همیشه موقع آغاز تجارب جدید، هیجانزده میشوم و واقعا از به چالش کشیده شدن لذت میبرم. در ابتدا از ساعت 6 صبح بیدار میشدم و میخواستم زمان آن را کم کم عقب ببرم. کم سختم بود، چون قبل از آن، کارم را از ساعت 7 صبح آغاز میکردم. با این حال، از آرامش ابتدای صبح خیلی کیف میکنم و بیشتر داشتنِ آن، واقعا برایم خوب بود.
مدیتیشن صبح و عصر را خیلی جدیتر انجام میدادم و با وجود اینکه ذهنم بهانههای بسیاری برای انجام ندادن آنها پیش میکشید، کنارشان نگذاشتم.
دوش آب سرد چیز تازهای برایم نبود، ولی مدتی بود انجامش نمیدادم. واقعا لذتی از آن نمیبردم، ولی آن قدرها هم سخت نیست. توانستم از پس انجامش بربیایم و به آن به چشم یک مدیتیشن نگاه کنم. البته باید بگویم این را تنها به عنوان قسمت پایانی حمام کردنم، برای چند دقیقه انجام میدهم.
روزه گرفتن هم برایم چیز جدیدی نبود، ولی انجامش هم ساده نبود. معمولا اولین وعده غذاییام را بین 11 تا 12 ظهر میخورم و آن را تا 2 و 3 بعدازظهر، جابجا کردم. حس میکردم موقع ظهر واقعا تمایل به خوردن دارم. گرسنگی واقعا برایم سخت است و به خاطر این هم نیست که درد میکشم، بلکه ذهنم تلاش میکند راهحلی برای آن پیدا کند و به غذا برسد.
دوری از مشروب هم تجربه جدیدی نبود، چون امسال خیلی کمتر از گذشته سراغ آن رفتهام و فقط گاهی اوقات از شراب همسرم جرعهای خوردهام و فقط زمانی این اتفاق رخ میداد که آن را در مقابلم میدیدم و وسوسه میشدم.
بقیه کارها راحت بودند. از پیادهروی و مطالعه و تمرکز روی کارم لذت میبردم.
کارهای سختتر
هفته اول آن قدر سخت نبود، ولی بعد از آن انجام دادن برخی امور برایم سختتر شدند و دیدن رفتار ذهنم برایم جالب بود:
- دیدم هیجان کمتری در مورد چالش دارم. همچنان به انجام آن تعهد داشتم، ولی آن قدر برایم سرگرم کننده نبود. آن طور که فهمیدم، فقط در ابتدای چنین تصمیماتی، اشتیاق دارم.
- چندان به روزه عادت نکردم. همچنان هم به آن عادت نکرده م و گاهی اوقات آن را انجام نمیدهم. دلیل خاصی هم ندارد. ذهنم میتواند متقاعدم کند انجامش ندهم.
- زودتر بیدار شدن تا اندازهای سخت بود، چون معمولا با خانواده در شب قبل بیدار مانده بودم. سعی کردم زودتر به رختخواب بروم، ولی گاهی شبها نتوانستم و همین باعث شد نتوانم به آن زودی از خواب بیدار شوم.
- فهمیدم دلم میخواهد آن قدر مطالعه زیاد نداشته باشم؛ مخصوصا وقتی کار زیادی داشتم، این بیشتر خود را نشان میداد. در نهایت، مطالعه را به جای بعد ازظهر، به وقت دیرتری در طول روز منتقل کردم.
- دوری از مشروب از سختترینها بوده است. دلم برای آن تنگ نمیشود و اهمیتی هم به تاثیرات مخرب آن نمیدهم، ولی وقتی ایوا (همسرم) گیلاسی مقابلش دارد و مشغول نوشیدن از آن است، بارها در طول شب وسوسه میشوم از آن بخورم. فقط هم میخواهم مزه اش را بچشم. هنوز کاملا تسلیم نشدهام، ولی چندین بار تا مرز تسلیم شدن رفتهام.
این همان چیزی است که طی هفتههای دوم و سوم تجربه کردهام. هفته چهارم موفقیت چندانی نداشتم و باید ادامه مطلب را بخوانید در این باره توضیح دهم.
عدم استمرار در چالش نظم در روزهای اخیر
هفته چهارم چندان خوب نبودم. تمرکزم متوجه چیزهای دیگر شد و آن طور که معلوم است، تمرکز همزمان روی این همه فعالیت به طور همزمان، اصلا چیز خوبی نیست.
هنوز هم به برخی تعهدات پایبند هستم: دوری از الکل، مطالعه، ورزش، انجام مهمترین وظیفهام در ابتدای روز. با این حال، به برخی دلایل کاری، بعضی روزها به پیادهروی نرفتهام. تا همین هفته کاملا به انجام روزانه 2 بار مدیتیشن متعهد بودم. به خاطر سفر و حضور مهمانها، طی هفته گذشته دیرتر خوابیدهام و چند باری هم به دلیل عجله در بیرون آمدن از حمام و فراموشی، دوش آب سرد نگرفتهام.
در کل، استمرارم کمتر شده است. جالب است که ذهنم هم الان هیچان کمتری نسبت به چالش دارد و میخواهد آن را متوقف کند. در این باره با کسی صحبت نکردهام که احتمالا اشتباه بوده است، چون اگر این کار را میکردم، احتمالا پایبندی بیشتری به برنامهام نشان میدادم.
در مورد عدم استمرارم در روزهای اخیر، احساس خجالت نمیکنم. این چالش در این باره نبود. میخواستم رفتار ذهنیام را ببینم و قطعا آن را درک کردهام. به نظرم اگر فقط روی یک مورد طی این مدت تمرکز میکردم، نتیجه بهتر میبود.
بازگشت به تمرکز در چالش نظم
نوشتن این یادداشت خوب بود، چون باعث شد تمرکزم برگردد. از این رو، فکر میکنم داشتن دفتر یادداشت روزانه میتواند کمک بسیار خوبی در تعهد به عادتهای جدید و خوب، بکند. اخیرا اتفاقات روزانهام را ننوشتهام، ولی به نظرم داشتن یک دفترچه یادداشت و نوشتن هفتگی در آن میتواند بسیار مفید باشد.
خب، آمادهام که به اجرای دوباره چالشم بازگردم البته تا جایی که در توانم باشد. واقعا عاشق خیلی از کارهای این چالش هستم. بیشتر آنها مواردی هستند که از انجام دادنشان لذت میبرم. در ادامه تصمیم میگیرم کدام یک از آنها را در برنامه روزانهام نگه دارم و کدام را کمتر کنم.