به قلم لئو بابائوتا – یکی از بزرگترین مشکلاتی که در مواجههام با افرادی که به من مراجعه میکنند، مشاهده کردهام، احساس شلوغ بودن سرشان در همه اوقات است که در ادامه یادداشت از آن به عنوان شلوغی اسم خواهم برد.
کم کم این را توجیه هم میکنند: نمیتوانم به تعهداتم پایبند بمانم، چون زیادی سرم شلوغ است. نمیتوانم با خانواده و دوستانم وقت بگذرانم، چون خیلی شلوغ هستم. نمیتوانم ورزش کنم، نمیتوانم به راحتی بخوابم و نمیتوانم زمانی را به خود اختصاص دهم، چون سرم خیلی شلوغ است.
خیلی از ما از این توجیه استفاده کردهایم، چون به نظرمان خیلی حقیقت دارد. واقعا احساس میکنیم زیادی کار داریم. فکر هم میکنیم اگر قرار باشد دیگر چنین حسی نداشته باشیم، باید اول همه کارهایمان را انجام دهیم (و البته یعنی خودمان را بیشتر درگیر این توجیه کنیم).
واقعا چنین توجیهی درست است؟ یا اینکه میتوانیم عادت کنیم این قدر احساس شلوغی نکنیم؟ بیایید آن را بررسی و پروسه را برعکس کنیم.
عادت به شلوغ بودن همیشگی
عادت به شلوغی کمی پیچیده است، چون عادت به شلوغی از چند فاکتور مختلف تشکیل شده است:
- تمایل به بله گفتن، قبول مسئولیت بسیار و تعهد داشتن بیش از حد. مثل خیلی از ما، من هم چنین مشکلی دارم. در تلاش برای تغییر آن بودهام، چون رسالت و آدمهای اطرافم را خیلی آزار میدهد. به خاطر خوشبینیمان از اینکه چقدر توانایی انجام داریم، این رفتار را نشان میدهیم. گاهی اوقات فقط به خاطر این رخ میدهد که «نه» گفتن برایمان سخت است. نگرانیم که اگر پاسخ مثبت ندهیم، چه رخ میدهد. به چیزهای کمتری متعهد شوید و تعهد بیشتری نشان دهید.
- تمایل به جابجایی زیاد و همیشه شلوغ ماندن. حتی اگر مسئولیتهای زیادی هم نپذیرفته باشیم و با «نه» گفتن هم مشکلی نداشته باشیم، عادت داریم در تمام طول روز در حرکت باشیم و خودمان را مشغول نگه داریم. این صرفا یک عادت ذهنی است. دوست داریم با عجله کاری را نهایی کرده و سراغ مورد بعدی برویم. فقط می خواهیم وظیفه فعلی به آخر برسد.
- عدم وجود ارتباط بین وظیفه در دست و مفهومی معنادار. خیلی از اوقات، صرفا به این خاطر کارها را انجام میدهیم که آنها را انجام داده باشیم. چون مهلتی برایمان تعیین شده یا کسانی منتظر آن هستند یا صرفا به خاطر اینکه این وظیفه در لیست وظایفمان قرار دارد و میخواهیم تمام شود. با این حال، چندان احساس معناداری پیدا نمیکنیم. فقط باعث میشود احساس کنیم شبیه همستری هستیم که در حال دویدن روی یک چرخ است و قرار نیست هیچ جا برسد. به جای این، می توانیم هر کدام از وظایف خود را به مفهومی معنادار متصل کرده و تمام تعهد خود را نثار آن کنیم.
- نگرانیم اگر کارمان را انجام ندهیم یا دیگران را از خود راضی نگه نداریم، نمیتوانیم شغلمان را حفظ کرده یا قسطهایمان را پرداخت کنیم. تا اندازهای ترس است که باعث میشود بخواهیم سرمان شلوغ بماند. ممکن است در مورد امور مالی یا از دست دادن احترام دیگران نگران باشیم. با اینکه موارد قابل درکی هستند، ممکن است تمرکز ما را تحت تاثیر قرار دهند. بهتر است سعی کنیم روی مواردی که تاثیر بیشتری دارند، تمرکز کنیم. در این شرایط، میتوانیم بدون احساس شلوغی دیوانهوار هم کارها را انجام دهیم.
- تمایل برای به عقب انداختن وظایف ترسناک. خودمان را مشغول نگه میداریم تا سراغ امورات سنگین و ترسناکمان نرویم. وظایف سختی هستند، پس خودمان را مشغول نگه میداریم و همیشه در حال از اینجا به آنجا رفتن هستیم. با این حال، بهتر است اگر این وظایف واقعا مهم هستند، روی آنها تمرکز کنیم.
خب، حالا که همه این عادتها را مرور کردیم، آیا باید تسلیم عادت شلوغی همیشگی شویم یا راه جدیدی پیدا کنیم؟ من میگویم راه جدیدی پیدا کنیم.
شیوهای معنادارتر و متمرکزتر برای کار
بیایید سناریویی فرضی تصور کنیم که با آرامش و تمرکز کامل، امور خود را انجام میدهید و هر لحظه مشغول جابجایی بین وظایف مختلف نیستید. به صورت معنادار و تاثیرگذار، امور مهم خود را انجام میدهید. این چیزی است که دنبال آن هستیم، ولی خب مشخص است که به سادگی به آن نخواهیم رسید. پس چکار باید کرد؟
چند پادزهر برای رسیدگی به این وضعیت وجود دارد، ولی به طور خلاصه، نباید به خودمان اجازه دهیم تمایلات کوچکمان بزرگ شوند. پادزهرهای مدنظر من، به شرح زیر است:
پادزهرها
- وظایف مهم را اولویتبندی کنید. به جای از اینجا به آنجا دویدن و انجام وظایف خرد، روی مواردی که اهمیت دارند، تمرکز کنید. احتمالا موارد ترسناکی هستند که از آنها اجتناب میکنیم، ولی تاثیر بهتری هم در زندگی ما دارند. پس باید حداقل 80 درصد تمرکز خود را روی این وظایف کلان بگذارید.
- به کارتان معنا بدهید. همان طور که هر وظیفهای را انتخاب میکنید، به خودتان یادآوری کنید آن وظیفه برای چه اهمیت دارد؟ معنای آن چیست و چرا انجامش میدهید؟ ببینید چقدر میتوانید با به یاد داشتن پاسخ این سوالها، به وظیفه خود معنا بدهید و با آن در ارتباط بمانید.
- هر بار روی یک کار یا وظیفه خرد، تمرکز کنید. همواره میتوانیم فقط یک کار را انجام دهیم. با این حال، ذهنمان این طور فریبمان میدهد که انگار توانایی مالتی تسکینگ (انجام چند کار همزمان) داریم. تخصیص تمرکز معنادار به یک کار، به معنای رها کردن کامل وظایف دیگر تا زمان رسیدگی به پروژه در دست است.
- با تمام قلب، قدردانی و معناداری ممکن تمرکز کنید. الان دیگر میدانید باید ذهن خود را کنترل کنید و روی یک چیز تمرکز کنید. پس با تمام قلبتان حاضر باشید، به کارتان معنا دهید و کارهای با اولویت بالایتان را انجام دهید. آیا میتوانید از پس این موارد بربیایید؟ خیلی تمرین میخواهد که به اینجا برسید، ولی ارزشش را دارد.
تمرینات لازم برا شلوغ نبودن
کلمه کلیدی برای من در اینجا «یادآوری» است. میتوانیم این شیوه متفاوت کاری را تمرین کنیم، ولی اگر آن را به یاد نداشته باشیم، تمرینی هم اجرا نخواهد شد. خب، چطور باید یادآوری داشته باشیم؟
با تمرین راحتتر می شود. در ادامه چند مثال برای یادآوری و جا انداختن پروسه در ذهنمان، پیشنهاد خواهم داد تا به سطح ایدهآل اجرا بدون یادآوری برسید:
- دفترچهای برای نوشتن مهمترین وظایف خود داشته باشید
- روی نوت پد موبایل خود یادداشت کنید و آن را در لاک اسکرین خود قرار دهید
- مجسمه کوچکی روی میزتان بگذراید تا یادتان نرود
- گلی روی میز تحریرتان برای یادآوری بگذارید
- از دیگران بخواهید کمک کنند یادتان بماند
وقتی این یادآورها را میبینید، تمایل خواهید داشت که نادیدهشان بگیرید، پس سعی کنید خلاف این تمایل عمل کرده و به سمت تمرین خود بروید. با معنا، تمرکز و قدردانی و حضور کامل، سراغ کارتان بروید. بارها و بارها تمرینش کنید تا وقتی که بتوانید آن را به یک عادت تبدیل کنید و آن بتواند کمکتان کند شیوه زندگی خود را تغییر دهید.
چالش نظم: وقتی میخواهم کار سخت انجام دهم، ذهنم چگونه رفتار میکند؟