به قلم لئو بابائوتا – همه ما این کار را انجام داده‌ایم: کار مهمی باید انجام دهیم، ولی قبل از رسیدگی به آن، باید کلی کارهای کوچک را رفع و رجوع کنیم:

  • به ایمیل‌ها برسیم و پاسخ پیام‌هایمان را بدهیم
  • اطمینان حاصل کنیم از آخرین اخبار مطلع هستیم
  • قبض‌هایمان را پرداخت کنیم و حساب‌های بانکی خود را چک کنیم
  • تمیزکاری‌های منزل یا محل کارمان را انجام دهیم
  • یک بار دیگر شبکه‌های اجتماعی‌مان را چک کنیم
  • در مورد موضوع جالبی که به یک باره در موردش کنجکاو شده‌ایم، سرچ کنیم

برای شروع و داشتن تمرکز برای انجام کار مهم‌مان، به شرایط ایده‌آل نیازداریم تا بتوانیم آن را با تعهد و آمادگی کامل انجام دهیم. با این حال، وقتی همه کارهای بالا را انجام می‌دهیم و آماده شروع کار مهم خود هستیم، می‌فهمیم سراغ فلان کارمان هم می‌رفتیم. هر کار کوچکی نسبت به این کار مهم‌مان، اولویت پیدا می‌کند.

تمرین

این تمرین را اجرا کنید: خود را متعهد به انجام کار مهمی که مدت‌ها است می‌خواهید انجامش دهید، کرده (معمولا کاری است که به راحتی به یادتان خواهد آمد، چون مشغول اجتناب از آن بوده‌اید) و بلافاصله بعد از مطالعه این یادداشت، شروع به انجامش بکنید.

ببینید کارهای کوچکی به یادتان می‌افتد که باید اول آن‌ها را انجام دهید یا نه. اگر مشکلی پیدا نشد، خود را وقف کار مهم خود بکنید یا اگر نیاز به زمان بیشتری برای شروع دارد، آن را از فردا صبح اول وقت شروع کنید. منظورم قبل از هر کاری یعنی چک کردن پیام‌ها و آماده‌شدن برای انجام همه آن‌ کارهای کوچک در طول روز است.

بعد، سعی کنید در تمام روزهای این هفته انجامش دهید. اگر همانند خیلی از افراد باشید، حتما کلی کار کوچک برایتان پیش می‌آید که باید قبل از کار مهم‌تان، به آن‌ها رسیدگی کنید. من همیشه این را به خود یادآوری کرده‌ام که: لازم نیست برای شروع کار مهم، همه کارهایم را انجام داده باشم. فقط کار مهم خود را شروع کنید.

این احساس که باید ابتدا کارهای کوچک خود را انجام دهید، از برخی منابع به شرح زیر، نشات می‌گیرند:

  1. احساس فشار از سوی همه چیز: کلی کار باید انجام دهید و می‌خواهید تا جایی که می‌توانید آن‌ها را از لیستتان خالی کنید، چون احساس فشار می‌کنید. درک می‌کنم. من هم چنین احساسی دارم، ولی به تاخیر انداختن کار مهم‌تان برای انجام ده‌ها کار کوچک، راه‌حل مشکل نیست (مگر گاهی اوقات که انباشت کارهای کوچک ایجاد مشکل می‌کند). این منجر به عدم انجام کار مهم‌تان می‌شود. هیچ‌وقت سراغش نمی‌روید، چون عادت می‌کنید به کوه کارهای کوچک اهمیت بیشتری نشان دهید. به جای این، بهتر است با حس فشار، مواجه شوید. می‌توانید مدیتیشن کنید، آن را بپذیرید و با شروع کار مهم خود، آن را از خودتان دور کنید.  
  2. احساس فشار به خاطر کار مهم: کار مهم خود را به خاطر این که سخت، ترسناک و حجیم است، به عقب می‌اندازیم. چیزی در مورد این کار باعث می‌شود وقتی به آن فکر می‌کنیم، تحت فشار قرار گرفته و فیوزی در مغزمان بپرد و خاموش شویم. کاملا قابل درک است. چیزی در گذشته‌مان سبب شده فکر کنیم نمی‌توانیم از پس چنین کارهایی بربیاییم. با این حال، اصلا حقیقت ندارد. از پس این کارها برمی‌آییم. می‌توانیم به سوی آن برویم، حسش کنیم و با آن باشیم. انجام چنین تمریناتی باعث می‌شود ببینیم می‌توانیم با مشکل مواجه شده و از پس آن بربیاییم.
  3. آگاهی از این مساله که باید کارهای دیگر را انجام دهید: درست است که باید کارهای کوچک هم انجام شوند. پس بد نیست نگاهی به لیستتان بیندازید و مواردی که واقعا باید همین الان انجام شوند را مشخص کنید. آیا لازم است تعدادی از آن‌ها را قبل از کار مهم‌تان، انجام دهید یا می‌توانند بعد از آن رسیدگی شوند؟ بیشتر اوقات اگر با خود صادق باشیم، فقط 10 درصد کارهای کوچک‌مان به رسیدگی فوری نیاز دارند.
  4. عادت‌های قدیمی خیلی سخت از بین می‌روند: در واقع، خیلی از مواقع، ترکیبی از همه موارد بالا و شیوه‌ای است که معمولا کارها را انجام داده‌ایم. مثلا شاید خیلی از اوقات روز خود را با یک فنجان قهوه و مطالعه سایت خبری محبوب‌تان و یا چک کردن شبکه‌های اجتماعی آغاز کرده‌اید. بعد سراغ ایمیل‌ها و کارهای کوچک دیگر رفته‌اید. بعد از این بوده که شروع به کارهای مهم خود می‌کنید. با این حال، هیچ‌کدام از این موارد وحی منزل نیست. می‌توانیم زودتر شروع کنیم و عادت جدیدی برای خود ایجاد کنیم. می‌توانیم با انجام با اولویت‌تر کارهای مهم‌مان، تاثیر بهتری در زندگی خود و اطرافیانمان داشته باشیم.

کاری که در این خصوص انجام داده‌ام، به شرح زیر بوده است:

  • وقتی حس می‌کنم باید کارهای دیگرم را انجام دهم، ملاحظه می‌کنم. با لحاظ کردن توجه‌ام به مشکل، سعی می‌کنیم حس فشار را مشاهده کرده و سعی در بهتر کردن حالم با انجام دادن 100 کار کوچک‌تر یا فرار از پروژه مهمم نکنم. حس فشار و استرس را تمام و کمال تحمل می‌کنم. حتی با وجود آن‌ها در وجودم هم می‌توانم کار مهمم را انجام دهم و مشکلی ندارم.  
  • با قلبی گشوده به سمت کار یا پروژه در دستم می‌روم. الان که با حس فشار و استرس کنار آمده‌ام، می‌توانم به سمت کار مدنظرم رفته و آن را با تمرکزم ببینم. با خود تعهد کرده‌ام که کارها را با عشق و علاقه نسبت به خودم و دیگران انجام دهم. این کار در واقع نمودی از عشق برایم به حساب می‌رود. آن‌قدر مهم است که ارزش دارد بر حس فشار و استرس و ترس، غلبه کنم.  
  • کوچک‌ترین قدم‌ها را برمی‌دارم. اگر ترسناک و استرس‌آور است، سعی می‌کنم یک قدم خیلی کوچک نسبت به انجامش بردارم. لازم نیست در مورد رسیدن به قله فکر کنم، بلکه فقط به اولین قدم‌ها توجه می‌کنم. اولین قدم را برمی‌دارم (که شاید فقط نوشتن یک جمله باشد) و اجازه می‌دهم تمام تمرکزم معطوف به آن باشد.  
  • تمام و کمال حواسم به کوچک‌ترین قدمم باشد انگار که برایم تمام دنیا است. با انتخاب قدم کوچکم، همه چیز را رها می‌کنم. قبلا فکر‌هایم را کرده‌ام و به این نتیجه رسیده‌ام که تمام تمرکزم باید معطوف به این کار باشد. فکر می‌کنم تمام دنیا به همین یک کار، خلاصه می‌شود. هیچ‌چیز (مگر برخی استثناها) غیر از این اهمیت ندارد و تمام توجه و تمرکزم، مربوط به این کار خواهد بود.

علاوه بر این، کارهای کوچکی که باید انجامشان دهم را در یک یادداشت می‌نویسم و می‌دانم می‌توانم در ادامه روز سراغشان بروم. حتما به آن‌ها رسیدگی خواهم داد، ولی الان نه. در این لحظه، چه چیزی لایق داشتن تمام توجه، تعهد و قلب گشاده‌تان است؟

مطلب مرتبط: چطور با خودتان مهربان باشید و همچنان بتوانید به کارهایتان هم برسید؟